داستان حضرت موسی و دیدن خدا
حضرت موسی و دیدن خدا
صحبت خدا با موسی در کوه طور
در این بخش سعی کردیم داستان های حضرت موسی با خدا، و صحبت هایی که بینشان رد و بدل شد را بیان کنیم.
با وجود ماجراهایی که حضرت موسی از کودکی تا بزرگسالی داشت، که داستان این جریانات را میتوانید در مقاله زندگینامه حضرت موسی بخوانید، پس از ده سال زندگی در مدین در کنار حضرت شعیب، تصمیم میگیرد تا این شهر و زندگی بدون دغدغه خود را ترک کند و به کمک مردم در بند خود بشتابد، آن ها را از زنجیر اسارت فرعون رهایی بخشد و بی عدالتی را در مصر زادگاه خودش، از بین ببرد.
بنابراین بار سفر خود را بست و به همراه خانواده اش رهسپار مصر شد. گویا در این سفر همسرش که دختر بزرگ حضرت شعیب بود، باردار بوده است.
حضرت موسی به هنگام بازگشت برای اینکه گرفتار ماموران فرعون نشود، از بی راهه میرفت، که در این مسیر راه را گم کرد.
حضرت موسی حدود ده سال قبل در طی ماجرایی، فردی ظالم از دربار فرعون را در جریان نزاع و دعوایی، به قتل رسانده بود. حضرت موسی از خداوند طلب بخشش میکند و خداوند توبه او را میپذیرد. و پس از آن که این جریانِ کشته شدنِ فردی از دربار فرعون بر ملا میشود، مأموران حکومتی به دنبال حضرت موسی میگشتند که ایشان از مصر فرار میکند و در مسیر به شهر مدین میرسد و طی اتفاقاتی، در جریان زندگی حضرت شعیب قرار میگرد.
حضرت موسی و افراد همراهش راه را گم کرده بودند. هوا طوفانی بود و همسرش نیز در حال وضع حمل بود و نیاز شدیدی به گرما داشتند.
حضرت موسی ناگهان از جانب طور آتشی دید. ایشان گمان کرد که چوپان ها این آتش را برافروخته اند. بنابراین به خانواده اش گفت: همین جا بمانید، من آتشی دیدم، میروم شاید خبری برای شما بیاورم و با شعله ای از آتش برگردم، تا با آن گرم شوید.
داستان حضرت موسی و درخت
هنگامی که موسی به سراغ آتش آمد، ناگهان از سمت راست آن سرزمین با برکت، از میان یک درخت ندا داده شد و صحبت خدا با حضرت موسی اینگونه بود: ای موسی! منم خداوند، پروردگار عالمیان!
در صحبت خدا با موسی در کوه طور، این دفعه به جای الهام درونی و یا خواب، با پیامبر خود از طریق امواج صوتی سخن میگفت، و بدون شک خداوند قدرت دارد امواج صوتی را در هر چیز که بخواهد بیافریند و موسی که جسم است و دارای گوش، میتواند با این امواج صوتی، بشنود.
آیا حضرت موسی خدا را دید
دیدن خدا توسط حضرت موسی
هنگامی که حضرت موسی نزدیک آتش رسید، مشاهده نمود که از درون شاخه ی سبز درخت، آتش میدرخشد و لحظه به لحظه پر فروغ تر و زیبا تر میشود. با شاخه ی کوچکی که در دست داشت، خم شد تا کمی از آن بردارد، آتش به سوی آمد! آیا دیدن خدا توسط حضرت موسی داشت اتفاق می افتاد؟ وحشت کرد و به عقب رفت! گاهی او به سوی آتش می رفت و گاهی آتش به سوی او میآمد!
ناگهان صدایی به گوش موسی رسید: من پروردگار تو هستم، کفش هایت را در بیاور که تو در سرزمین مقدس طوی هستی (بنابراین سرزمین طوی، محل ملاقات حضرت موسی و خدا بود)
حدیث: نسبت به چیزهایی که امید نداری، بیش از چیز هایی که امید داری، امیدوار باش! زیرا موسی بن عمران به دنبال یک شعله ی آتش رفت، اما با مقام نبوت بازگشت!
امام صادق (ع)
در راستای امیدواری به خداوند و اراده پروردگار، مقاله ای با عنوان ناامیدی از رحمت خدا تدوین کردیم که مطالعه آن خالی از لطف نیست. 🙂
اعطای معجزه به حضرت موسی
صحبت خدا با موسی در کوه طور اینگونه بود: خداوند از موسی پرسید: ای موسی! در دست راست تو چه چیزی دیده میشود؟
موسی اندکی آرام گرفت و در پاسخ گفت: این قطعه چوب، عصای من است! من بر آن تکیه میزنم و برگ درختان را با آن برای گوسفند ها فرو میریزم! همچنین فواید دیگری نیز دارد.
به موسی فرمان داده شد: عصایت را بینداز! و هنگامی که موسی، عصا را انداخت به آن نگاه کرد و دید همانند ماری است که با سرعت حرکت میکند. موسی ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد.
در این هنگام به موسی ندا شد: برگرد و نترس که تو در امان هستی.
سپس به موسی دستور داده شد: دست خود را زیر بغل ببر و بیرون بیاور. هنگامی که موسی دست خود را خارج کرد، کف دست او سفید و درخشنده شده بود و برعکس دفعه قبل، نترسید و بر خلاف دفعه ی پیش که خداوند نگفت با انداختن عصا، چه روی خواهد داد، در این نوبت خبر میدهد که با بیرون آوردن دست چه واقعه ای رخ خواهد داد.
و این دست نورانی میتواند مشعل او، در بیابان تاریک هم باشد.
خداوند برای اینکه موسی آرامش خود را پیدا کند به او میگوید: دست هایت را بر سینه ات بگذار تا قلبت آرامش پیدا کند. این دو دلیل روشن از پرودگار برای فرعون و اطرافیان او است، که آن ها گروهی فاسق بوده و هستند.
درخواست حضرت موسی از خداوند حضرت موسی علیه السلام از ماموریت سنگین پیامبری وحشت نکرد و برای اینکه در کار تبلیغ نتیجه بگیرد گفت: پرودگارا! سینه من را گشاده بدار، کار مرا آسان بگردان و گره زبانم را بگشا تا مردم سخنان من را بفهمند.
داستان حضرت موسی در قرآن
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى (۱۹)
فرمود اى موسى آن را بينداز (۱۹)
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى (۲۰)
پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مى خزيد (۲۰)
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى (۲۱)
فرمود آن را بگير و مترس به زودى آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد (۲۱)
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى (۲۲)
و دست خود را به پهلويت ببر سپيد بى گزند برمى آيد [اين] معجزه اى ديگر است (۲۲)
لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى (۲۳)
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم (۲۳)
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (۲۴)
به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است (۲۴)
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (۲۵)
گفت پروردگارا سينه ام را گشاده گردان (۲۵)
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي (۲۶)
و كارم را براى من آسان ساز (۲۶)
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي (۲۷)
و از زبانم گره بگشاى (۲۷)
يَفْقَهُوا قَوْلِي (۲۸)
[تا] سخنم را بفهمند (۲۸)
منظور از باز شدن گره این نبوده است که زبان موسی در دوران کودکی دچار گرفتگی شده است، بلکه منظور گره های سخن است که مانع درک و فهم شنونده میگردد. یعنی آنچنان بلیغ و رسا سخن بگویم که هر شنونده ای منظور من را به خوبی بفهمد.
در داستان صحبت حضرت موسی با خدا، خواسته های حضرت موسی به این صورت بود: چون رساندن این بار سنگین نیاز به کمک داشت، در نتیجه موسی از خداوند درخواست کرد وزیر و یاوری از خاندانش برای او برگزیند و برای اینکار، برادر بزرگترش هارون را مناسب دید. هارون سه سال از موسی بزرگتر بود و به گفته ی قرآن از پیامبران مرسل و دارای نور باطنی و وسیله ی تشخیص حق از باطل بود.
این درخواست معلوم میکند که موسی هنگام زندگی در مدین با برادرش ارتباط داشته و او را همفکر خویش می دانسته است. و به همین سبب می افزاید: خدایا! پشت مرا با او محکم کن و او را در کار من شریک گردان تا تو را تسبیح بگوییم و تو را بسیار یاد کنیم چرا که همیشه از حال ما آگاهی.
پروردگار خواسته های او را برآورده ساخت.
موسی به مصر وارد شد و هارون به خانه ی بزرگان بنی اسرائیل رفت و آمدن موسی را به آن ها خبر داد.
انجام ماموریت
در جریان داستان صحبت حضرت موسی با خدا، هنگامی که خداوند همه ی درخواست های پیامبرش را انجام داد، دستور داد که: همراه هارون به سراغ فرعون بروید و به او بگویید ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم. بگویید ما ماموریت داریم از تو بخواهیم بنی اسرائیل را از زنجیر بندگی آزاد کنی و همراه ما بفرستی.
دیدن خدا توسط حضرت موسی
پس از برگشت موسی از کوه طور و اتفاقات فراوانِ بسیاری که در طی مدت ها بر حضرت موسی گذشت، موسی برای دیدار با پروردگار و گرفتن احکام تورات از طریق وحی به کوه طور رفت و قرار شد سی شب در آنجا باشد ولی خداوند ده روز دیگر بر آن افزود و حضرت موسی چهل شب با خداوند راز و نیاز کرد.
گروهی از بنی اسرائیل با اصرار از حضرت موسی علیه السلام خواستند که خدا را مشاهد کنند و اگر او را مشاهده نکنند هرگز ایمان نخواهند آورد!
حضرت موسی از میان آن ها هفتاد نفر را انتخاب کرد و به همراه خود به میعادگاه پروردگار برد و در آنجا درخواست آنان را به درگاه الهی عرضه داشت و گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم.
داستان حضرت موسی و دیدن خدا
در رابطه با داستان دیدن خدا توسط حضرت موسی، به این صورت است که حضرت موسی علیه السلام این سخن را از پیشگاه خداوند شنید: هرگز مرا نخواهی دید. ولی به کوه نگاه کن، اگر در جای خود ثابت ماند مرا خواهی دید.
هنگامی که خداوند بر کوه تجلّی کرد، کوه به حرکت در آمد و با خاک یکسان شد.
موسی از مشاهده ی این صحنه، بیهوش بر زمین افتاد و هنگامی که به هوش آمد فرمود: پروردگارا! منزّهی از این که تو را با چشم ببینم. من به سوی تو بازگشتم و توبه می کنم و من نخستین ایمان آورندگان هستم.
خداوند در میعادگاه طور با موسی سخن گفت:
در مورد داستان صحبت حضرت موسی با خدا به این صورت است که خداوند فرمود: ای موسی! تو را بر مردم برگزيدم و رسالت خود را به تو دادم و تو را به نعمت سخن گفتن با خود نائل کردم. آنچه را به تو دستور داده ام بگیر و در برابر این همه موهبت، از شکر گزاران باش.
و سپس قرآن می افزاید: در الواحی که بر موسی (ع) فرستادیم از هر موضوعی، پند و اندرز کافی و شرح و بیان مسائل مورد نیاز درباره ی دین و دنیا و فرد و اجتماع برای او نوشتیم.
سپس به او دستور دادیم: با نهایت جدیت این فرمان ها را بردار و به قوم نیز فرمان بده که بهترین آنها را انتخاب کنند و به آنها اخطار بده به زودی جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد.
الواح تورات، ده فرمان
- منم خدای تو! که تو را از مصر، خانه ی غلامی بیرون آوردم. تو در کنار من، نباید خدای دیگری داشته باشی. نباید از خداوند، شکل بسازی و یا مجسمه ای درست کنی!
- نباید خود را در برابر بت ها فرو افکنی و آن ها را عبادت کنی، چون من یهوه، خدای تو، خدایی غیر و حسودم. آنان که مار دشمن دارند، گناهشان را به پسرانشان، نسل های سوم و چهارم تعقیب خواهم کرد، و آنان را که مرا دوست دارند و به دستور رفتار کنند، رحمت خود را به آنان، تا هزار پشت نشان خواهم داد.
- نام یَهُوَه، خدای خویش را به باطل نَبر و از آن سوء استفاده نکن، زیرا آن که نام خداوند را ناستوده به کار بَرد، بی مجازات نخواهد ماند.
- به روز شنبه بیندیش و آن را مقدس بدار.
- پدر و مادر خود را احترام بگذار تا آن که در سرزمین، که یَهوه خدایت به تو عطا کرده، از زندگانی طولانی برخوردار باشی
- تو نباید عليه همسایه ات شهادت دروغ دهی.
- نباید به خانه ی همسایه ات طمع داشته باشی و به زن همسایه ات، غلامش، یا خر و گاو و یا هر آنچه به او تعلق دارد، طمع ورزی.
- تو نباید قتل کنی.
- نباید زنا کنی.
- نباید دزدی کنی
داستان زندگی حضرت موسی را در لینک زیر مطالعه کنید.
امید روشن هستم، از سال 96 پا به عرصه سایت گذاشتم. من یکی از علاقمندانِ حوزه سئو هستم و تلاش میکنم با علم سئو مطالب آموزشی بیشتری را در بستر وب منتشر کنم.
امید روشن هستم، از سال 96 پا به عرصه سایت گذاشتم. من یکی از علاقمندانِ حوزه سئو هستم و تلاش میکنم با علم سئو مطالب آموزشی بیشتری را در بستر وب منتشر کنم.
8 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
درود خدا بر حضرت موسی کلیم الله
درود بر شما
زندگی نامه حضرت موسی خیلی جالب بود
سلام خدمت شما. ممنون از اینکه مطالعه کردید 🙂
مطالب عالی بود ممنون
خوشحالیم که براتون مفید بوده 🙂
درود خداوند بر شما خیلی ممنون از مطالب زیبای
که در مورد حضرت موسی بیان فرمودید واقعا چه زیبا گفتین خدا خیرتون بده
امید جان خیر و برکت جوانی ات را ببینی جوان دوست داشتنی و پاکی هستی