حضرت ابوالفضل | زندگینامه ابوالفضل العباس
زندگینامه حضرت ابوالفضل
در این مقاله سعی داریم در مورد زندگی نامه حضرت ابوالفضل، برادر گرامی امام حسین (ع)، یار و یاور و فرمانده سپاه ایشان صحبت کنیم.
ولادت عباس بن علی(ع)
عباس بن علی در چهارم شعبان سال بیست و ششم هجری زاده شد. مادرش ام البنین (فاطمه) دختر حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر معروف به وحید پسر کلاب بن عامر بن ربیعه است.
سید داودی در العمده می گوید:
امیرالمومنین (ع) پس از شهادت حضرت زهرا، به برادرش عقیل که نسابه بود و از داستانها و نسبهای اعراب اطلاع زیادی داشت، گفت که زنی برایم خواستگاری کن که از نسل مردان شجاع عرب باشد، تا با او ازدواج کنم و از او فرزندی سوارکار و شجاع متولد شود.
عقیل گفت: درباره فاطمه دختر حزام بن خالد کلابیه چه نظری داری؟ همانا میان نژاد عرب سوارکاری شجاع تر و بهتر از نیاکان او سراغ ندارم. از نژاد عرب کسی مقام و منزلت این خاندان را انکار نمی کند و ابو برآء، قهرمان نیزه بازی از خانواده اوست که در میان عرب، کسی در شجاعت شهرت و آوازه او را ندارد.
امیرالمومنین فاطمه را به همسری برگزید و از او صاحب فرزندانی رشید و نجیب شد. اسامی فرزندانشان به ترتیب عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود.
القاب حضرت ابوالفضل
نخستین فرزند امیر المومنین و فاطمه کلابیه، “عباس” بود که در آن زمان به خاطر سیمای جذابش به “قمر بنی هاشم” ملقب شد و کنیه “ابوالفضل” یافت.
حضرت عباس (ع) از این جهت به او ابوالفضل می گفتند که دارای فرزندی به نام فضل بود. همچنین در منابعی آمده که در خاندان بنی هاشم هر کس عباس نام داشت، ابوالفضل خوانده می شد.
از القاب دیگر حضرت میتوان به باب الحوائج، ابوالقاسم، سقا، الشهید، ابوالقربة اشاره کرد.
حضرت ابوالفضل در نظر ائمه
حضرت عباس (ع) مدت ۲۴ سال را با برادرش امام حسن (ع) گذراند و ۳۴ سال را با برادرش امام حسین طی کرد.
حضرت عباس (ع) نیرومند، شجاع، سوارکار، زیبا اندام و تنومند بود، و هر گاه بر اسب فربه و قوی هیکل سوار میشد پاهای مبارک اش بر زمین کشیده می شد.
از امام صادق (ع) روایت است که:
عموی ما عباس بن علی (ع) بصیرتی کامل در دین و ایمانی استوار داشت و در راه خدا، در کنار حسین(ع) جهاد کرد و نیکو آزمایش و امتحانی داد و به شهادت رسید.
روایت شده است که علی بن الحسین (ع) روزی چشمش به عبیدالله، پسر عباس بن علی (ع) افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد.
امام صادق سپس فرمود:
روزی سخت تر از روز اُحُد بر رسول خدا (ص) نگذشت، زیرا عمویش "حمزه بن عبدالمطلب" شیر خدا و شیر رسول خدا در آن روز به شهادت رسید. پس از آن روز، جنگ موته هست. در آن روز عموزاده اش "جعفر بن ابی طالب" شهید شد. و روزی سخت مانند روز حسین (ع) نیست.
سی هزار لشکر به آن حضرت هجوم آوردند که خود را از امت اسلامی می دانستند و هر یک از ایشان، با ریختن خون حسین (ع) به خدا تقرب می جست، آن حضرت ایشان را متوجه خدا می کرد، ولیکن پند نمی گرفتند و نمی پذیرفتند؛ تا اینکه او را به ناحق و بی گناه به ظلم کشتند.
سپس فرمود:
خدا عباس را رحمت کند. ایثار کرد، نیکو امتحان داد، خود را فدای برادرش کرد تا آنجا که دو دستش قطع شد. خداوند در عوض دو بال به او عنایت فرمود که با ملائکه خدا در بهشت پرواز کند. چنانچه نسبت به جعفر بن ابی طالب این کار را انجام داد. همانا عباس نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که تمام شهدا در روز قیامت بر آن رشک می بَرَند.
همسر و فرزندان حضرت ابوالفضل
همسر آن بزرگوار “لبابه” دختر عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود، که پس از شهاد.ت آن حضرت با زید بن حسن (ع) ازدواج کرد.
حضرت عباس (ع) دارای فرزندی به نام عبیدالله بود که در برخی منابع از فرزندانی به نام فضل و دختری بود که نامش مشخص نیست.
منزلت حضرت ابوالفضل (ع)
حضرت ابوالفضل (ع) از آنجایی که با پنج معصوم زندگی کرد و از محضر آنان، به خصوص دو برادر بزرگوار امام حسن و امام حسین استفاده معنوی بسیار نمود و از اینرو، مقام علمی و اخلاقی بالایی داشت. عباس (ع) از فقها و مجتهدین فرزندان ائمه، عادل، موثق، متقی و پاکیزه بود. در شجاعت و ایثار آن حضرت، در بالاترین رتبه بود که باید در مجالس از آن یاد شود.
مقام عبادی اطاعت از امام وقت، تواضع و فروتنی، ظلمستیزی او نیز از بالاترین مقام و درجه بوده است.
همچنین حضرت عباس بر اساس روایات در جنگ صفین هم حضور داشتند.
حضرت عباس (ع ) در واقعه کربلا
در مورد حضور حضرت عباس در کربلا و واقعه عاشورا، ابو مخنف می نویسد:
چون آب را بر روی حسین و یارانش بستند و تشنگی بر خاندان و یاران حضرت سخت گذشت، امام حسین از برادرش عباس خواست تا با ۳۰ نفر سوار و ۲۰ نفر پیاده به سوی شط رفته و آب بیاورد. حضرت عباس و همراهانش در حالی که پیشاپیش آنان، نافع با پرچم حرکت میکرد به سوی فرات تاخت.
طی نبردی سخت مشک ها را پر آب کرده بازگشتند و آب را به خیمه ها رساندند.
از این رو عباس را سقا و “ابا قربه” می نامیدند.
ابومخنف روایت میکند: چون عمر بن سعد درباره حسین نامه نوشت، ابن زیاد پاسخ او را به شمر داد که جنگ را شروع کند، یا فرماندهی لشکر را به شمر واگذار کند. عبیدالله بن ابی المحل برادر زاده ام البنین از ابن زیاد درخواست کرد که امان نامه ای برای عباس و برادرش بنویسد. شمر که قرابتی با عباس داشت، او نیز تقاضا را تکرار نمود.
ابن زیاد امان نامه ای نوشت و به عبیدالله داد.
او آن را توسط غلامش کزمان به سوی آن حضرت فرستاد. عباس و برادرانش چون امان نامه را خواندند، پیغام دادند که به دایی ما سلام برسان و بگو “ما را نیازی به امان نامه نیست، امان خداوند بهتر از اما ابن سمیه است.”
شمر نیز در روز عاشورا به خیمه گاه عباس می آید و بانگ بر می دارد که خواهرزاده گانم عباس و برادرانش کجایند؟
اما جوابی نمیشنود. امام حسین فرمود اگرچه شمر فاسق است، ولی جوابش را بدهید. عباس (ع) به طرف شمر رفته و فرمود: چه میخواهی؟ شمر گفت: شما در امان هستید. عباس فرمود: لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد! چگونه می توان پذیرفت که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا در امان نباشد؟ برادران عباس نیز بدین منوال سخن گفتند و شمر مفتضحانه برگشت.
چون روز نهم محرم شد. عمر سعد صدا زد: سپاه الهی سوار شوید که بهشت بر شما بشارت باد.” و لشکریان را برای حمله به سوی سپاه امام علیه السلام و بسیج کرد. عباس با مشاهده این حرکت، امام را مطلع می سازد. حسین از برادرش خواست تا قصد لشکر کفر را دریابد.
عباس به نزد ایشان میرود و آنها این را میگویند که: یا تحت فرمان و مطیع عبیدالله باشید، یا آماده نبرد.
چون حضرت عباس این پیام را به امام رساند، حضرت از او میخواهد که از آنها امشب را مهلت بگیرد، تا آن را به نماز و مناجات و استغفار بگذرانند.
عباس با لشکریان کفر صحبت میکند و درخواست رهبرش را به آنها می گوید.
عمر سعد نظر شمر را می خواهد و او می گوید: تو فرمان لشکر هستی و نظر، نظر توست.
سرانجام عمر سعد با درخواست امام حسین موافقت کرد.
شب عاشورا پس از اینکه امام خطابه را ایراد فرمود، عباس برخاست و گفت: هرگز چنین نخواهد شد که بعد از تو زنده بمانیم. خداوند آن روز را نصیب نفرماید.
عباس نه تنها پرچمدار سپاه حسین بود که برادری دلسوز، فرمانبرداری مطیع، و یار و مددکار حرم حسینی بود.
زمانی که حضرت اباعبدالله در مقابل کفر به ایراد خطاب مشغول بود، زنان حرم ضجه زدند و گریه کردند، و صدای گریه از خیمه ها برخاست.
در اینجا حضرت عباس به دستور امام، مسئولیت آرام کردن اهل حرم را به عهده داشت.
در هنگامه درگیری در نبرد، یاران امام به دفعات به یاری مجاهدان حق و حقیقت می شتافت. گاه پرچم را در مقابل حسین در زمین نصب می گردد، و به دفاع و حمایت از اصحاب حضرت می پرداخت؛ و گاه برای اهل حرم و یاران و اصحاب امام آب می آورد. از این رو بعد از شهادتش او را به “سقا” و “ابا قربه” (صاحب مشک) ملقب کردند.
میگویند چون یاران و بستگان امام حسین همگی به شهادت رسیدند و امام تنها ماند. حضرت ابوالفضل از برادرش اجازه خواست جهاد کند. امام از این خواسته به شدت گریست.
عباس گفت: برادر، سینه ام تنگ شده و از زندگی سیر شده ام، و می خواهم از این منافقان انتقام بگیرم.
امام فرمود: حال که چنین است، پس مقداری آب برای کودکان تشنه بیاور، آنگاه به میدان برو.
سقای کربلا برای آوردن آب به سوی دشمن رفت و آنان را موعظه کرد، و از سر انجام کارشان ترساند، تا شاید اجازه دهند که مشکی آب برای کودکان ببرد. ولی سخنان حضرت بر آن سنگدلان اثری نبخشید. بدان گونه که شمر و شبث فریاد زدند:
اگر تمام زمین پر از آب باشد، قطره ای از آن را به شما نخواهیم داد. مگر آن که با یزید بیعت کنید.
عباس که چنین دید، چارهای جز برگشت به خیمه گاه نیافت تا خود را آماده رفتن به شط فرات کند.
چون به خیمه رسید صدای “العطش، العطش” کودکان، حضرت را متاثر کرد. با گوشه چشم به آسمان نگاه میکرد و از خدای خود یاری خواست، که در این ماموریت سخت سر بلند درآید و آب خیمه آورد.
سپس مشک را به دست گرفت و در حالی که این رجز را میخواند: امروز با قلبی هدایت شده میجنگم، از فرزندان پیامبر احمد، دفاع می کنم. با شمشیری هندی به شما ضربه میزنم تا از جنگ با سرور من بگریزید. همانا من عباس هستم، دوستدار حال رسول از نسل علی مرتضی، تایید شده.
به سوی فرات روان شد. عمر سعد چهار هزار نفر را به نگهبانی فرات گماشته بود، تا نگذارند کسی از یاران امام حسین به آب نزدیک شود.
آنان با دیدن عباس که دلاورانه و جسورانه به سوی فرات می تاخت، از هر سو او را محاصره کردند.
نگهبانان با شنیدن سخنان عباس او را تیرباران کردند، اما آن شیر بیشه شجاعت در حالی که رجز میخواند به سوی آنان حمله ور شد. تعداد ۸۰ نفر را به خاک افکند و خود را به فرات رساند.
کفی از آب برداشت تا آب بنوشد، که تشنگی پیشوای خود و خاندان رسول الله را به یاد آورد و آب را بر آب ریخت و پیش خود گفت: هرگز! به خدا سوگند آب نمی نوشم.
سپس مشک را پر از آب کرد و بر شانه گرفت و از فرات بیرون شد. لشکریان کفر راه را بر او بستند و بر او حمله می بردند، و از هر سو بر او تیر پرتاب می شد.
چنانچه زره حضرت از انبوه تیر ها همچون خارپشت به نظر می رسید.
جنگ سختی در گرفت و عباس دلاورانه به سپاهیان هجوم می برد و آن را فراری می داد، و راه خود را به سوی حرم باز میکرد تا اینکه ابرص بن شیبانی یا به روایتی نوفل بن ارزق یا زید بن ورقا به کمک حکیم بن طفیل، دست راست او را قطع کردند.
حضرت بلافاصله مشک را به دوش چپ انداخت و پرچم را به دست چپ گرفت، و در همان حال به سوی خیمه ها می تاخت و با دشمنان به نبرد می پرداخت. آنقدر جنگید تا این که بدنش به ضعف و سستی گرایید. در این هنگام حکیم بن طفیل یا عبدالله بن یزید شیبانی، از کمین گاه خود در پشت نخل ها بیرون جسته و دست چپ آن حضرت را جدا نمود.
عباس پرچم را به سینه چسباند، همانگونه که عمویش جعفر در جنگ موته با قطع شدن دست هایش چنین کرده بود. مشک آب را به دندان گرفت، در حالی که از دست های مبارکش خون جاری بود و بدنش رو به سستی می نهاد.
دشمن از هر طرف به حضرت حمله میکرد. یکی تیر به مشک او زد و مشک را سوراخ نمود و آب بر زمین ریخت.
با جاری شدن آب، امید عباس به یأس گرایید. دیگر شوق برگشت به خیمه ها را نداشت، زیرا پاسخی برای کودکان تشنه امیدوار نداشت.
در همین اندیشه بود که تیر سینه او را شکافت و حکیم بن طفیل عمود یا گرزی آهنین بر فرقش کوبید، که سرش را شکافت و آن حضرت از روی اسب با صورت بر زمین افتاد.
آنگاه با آواز بلند صدا کرد: یا اخی، ادرکنی! برادرم مرا دریاب.
امام حسین که صدای عباس را شنید، رعد آسا خود را به او رساند و عباس را با تن پاره و دست های قطع شده بر زمین یافت.
او را در بر گرفت و گریست و فرمود: اکنون کمرم شکست، و رشته تدبیرم گسسته شد. حضرت عباس آخرین سخنانش را اینگونه به برادرش گفت: برادر مرا به خیمه گاه کودکان مبر.
آن گاه چشمانش را برای همیشه بست.
مطالعه زیارت ناحیه مقدسه
حضرت عباس آخرین جنگاوری بود که به شهادت رسید. اینک حسین تنها و بی یار مانده بود. امام پس از شهادت برادر رشیدش، شمشیر کشید و به سوی دشمن حمله ور شد و آنان چون گله بزی که مورد حمله قرار گیرند، به سرعت می گریختند. حضرت صدا زد کجا فرار میکنید، شما برادرم را کشتید و بازوانم را قطع کردید. پس چرا میگریزید؟
مادر حضرت عباس “ام البنین” پس از دریافت خبر شهادت فرزندانش، هر روز به قبرستان بقیع می رفت و عبیدالله فرزند عباس را با خود می برد، و در آنجا به مرثیه خوانی و نوحه سرایی میپرداخت. مردم مدینه برای همدردی و شنیدن مرثیه سرایی او جمع می شدند.
حتی مروان بن حکم نیز در این مراسم شرکت می کرد و از سوز و گداز نوحه سرایی او به گریه می افتادند، و اشک می ریختند.
بدین ترتیب حضرت ابوالفضل در دهم محرم سال ۶۱ هجری، روز عاشورا، به شهادت رسیدند.
برخی نقل کردهاند که پس از شهادت امام حسین (ع) و نارضایتی مردم، یزید بن معاویه از امام سجاد (ع) پرسید آیا راهی برای توبه و رهایی از این گناه وجود دارد؟
امام سجاد (ع) پاسخ داد که اگر نماز غفیله بخواند، خداوند او را میبخشد. حضرت زینب (س) از امام سجاد (ع) پرسید: آیا به قاتل پدرتان راه توبه را نشان میدهید؟
امام سجاد (ع) پاسخ داد: عمه جان، او قادر به خواندن این نماز نیست. با این حال، این داستان در منابع معتبر حدیثی نیامده و به محتوای آن ایراداتی وارد شده است.
محل دفن حضرت ابوالفضل
مدفن حضرت ابوالفضل (ع) هم اکنون در شهر کربلا و در کشور عراق قرار دارد و در حدود 300 متری شمال شرقی حرم امام حسین (ع) قرار گرفته است.
بین دو حرم امام حسین و حضرت عباس را بین الحرمین می نامند.
در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران، روز ولادت حضرت عباس را روز جانباز می نامند.
امید روشن هستم، از سال 96 پا به عرصه سایت گذاشتم. من یکی از علاقمندانِ حوزه سئو هستم و تلاش میکنم با علم سئو مطالب آموزشی بیشتری را در بستر وب منتشر کنم.
امید روشن هستم، از سال 96 پا به عرصه سایت گذاشتم. من یکی از علاقمندانِ حوزه سئو هستم و تلاش میکنم با علم سئو مطالب آموزشی بیشتری را در بستر وب منتشر کنم.
4 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
قربون دو دستای بریده ات، یا حضرت عباس
السلام علیک یا قمر بنی عاشم
تمام عالم به فدایت یا ابوالفضل العباس
ممنون از همراهی شما