بندگی حقیقی
سقوط انسان های خوب
اگر به قرآن و تاریخ مراجعه کنید، به افرادی برخورد میکنید که در یک دوره از زندگیشان، انسان های بسیار شریف و خوبی بودند. افرادی که در یک برهه از زندگی، شاگرد اول کلاس دینداری بودند.
اما همین انسان های خوب، در یک فصل دیگری از زندگیشان سقوط کردند و عاقبتشان نابودی بود. انسان هایی که اگر کسی میگفت این افراد آخر عاقبتشان، سرنوشت شرّی خواهد شد، کسی باور نمیکرد؛ و خودشان هم باورشان نمیشد.
یکی از مورخین بزرگ اهل سنت، مسعودی، که در قرن چهارم و پنجم هجری زندگی می کرد، کتابی به نام مروج الذهب دارد. این کتاب نقل میکند که:
پیغمبر اکرم، امیرالمومنین و زبیر، سه نفر کنار یکدیگر نشسته بودند. زبیر با یک لبخندی مهربانانه به امیرالمومنین نگاه می کرد. پیامبر از زبیر پرسید که: علی را دوست داری؟ زبیر گفت: بله! دوستش دارم. علی خویش من است.
زبیر پسر عمه پیامبر اکرم و امیرالمومنین بود.
پیامبر به زبیر فرمود: اما زبیر! یک روزی به ظلم در مقابل علی می ایستی!
زبیر ناباورانه به علی نگاه کرد و گفت: من؟ در مقابل علی بایستم؟ باورش نمیشد.
واقعا به این صورت کسی باور نمیکند.
زبیر از اول انسان بدی نبود و خدمت های بسیار بزرگی به اسلام کرده بود.
برای مثال:
در ۱۶ سالگی بود که وارد دین اسلام شد؛ و در همان وادی، در جنگ های بزرگ، خدمت های بزرگ کرده بود. جنگ احزاب، جزء اولین و سخت ترین جنگ های صدر اسلام بود و زبیر در این جنگ شرکت کرد؛ در صورتی که هنوز مسلمین سابقه و تجربه جنگ نداشتند. با آن سن کم، اطلاعاتی از دشمن جمع آوری کرد که بسیار در پیشبرد اسلام موثر بود.
همچنین یکی دیگر از تاریخ نویسان اهل سنت ابن هشام، در کتابش نقل میکند که روزی پیغمبر فرمود:
هر پیامبری،اصحاب خاص و حواریینی دارد که یکی از حواریین من، زبیر است.
متاسفانه بعد از رحلت پیامبر، در دوران 25 سال خانه نشینی امیرالمومنین، خیلی از افراد عوض شدند. ثروت های باد آورده، کیسه بعضی ها را چنان پر کرد که از درون پوچ شدند.
یکی از آنها زبیر بود که در زمان عثمان، ثروت بسیاری دست آورد. ثروت هایی شامل خانه های فراوان در شهر های مختلف و میلیون ها دینار سکه!
سه ماه بعد از خلافت امیر المومنین، اولین جنگ با حضرت اتفاق افتاد.
اولین جنگ، جنگ جمل بود که توسط یاران دیروز علی، طلحه و زبیر و عایشه رخ داد.
مسعودی در کتاب مروج الذهب نقل میکند که:
هنوز جنگ شروع نشده بود. علی بدون لباس رزم به وسط میدان آمد. زبیر را با احترام و با کُینه اش عبدالله، صدا زد.
زبیر به میدان آمد، و به نزدیک امیرالمومنین رفت. حضرت امیر به زبیر فرمود:
زبیر! به خاطر داری حدود چهل سال پیش پیامبر اکرم به تو فرمودند که روزی به ظلم در مقابل من می ایستی و تو باورت نمی شد؟ این همان روز است.
مسعودی در کتابش نقل میکند که زبیر با حالی دگرگون به سمت لشکر برگشت، و از جنگ کناره گرفت؛ و در حالی که از لشکرش دور می شد، توسط یکی از سربازانش ترور شد.
با توجه به داستان زبیر و حضرت امیر، که البته نمونه ای از افرادی است که در تاریخ نامش ذکر شده، کسی که در طول زندگی اش انتخاب های درستی نداشته باشد، نمیتواند سر بزنگاه، راه درست را انتخاب کند.
انسان هایی که بندگانی ممتاز در زندگی شان بودند، اما روزی عاقبتشان به سوی شّر، نابود شد و سقوط کردند.
استادی در نقلی می فرمودند: انسان های خوب و دیندار اگر سقوط کنند، این سقوطشان مانند دیگران نیست و به طرز بدی سقوط میکنند. خدا نکند که انسانی دیندار باشد، پوک شود و سقوط کند. برای این دسته از افراد، هر چه قدر که آیه ی قرآن بخوانید، از جهنم برایش بگویید، توجهی نمیکند، زیرا قبلا این موارد را به کرات شنیده است.
این استاد می فرمودند: انسان ها چهار دسته هستند
- دسته اول
کسانی که انسان های خوبی هستند، اما بد خوبی میکنند؛ و نمیدانند چطور باید خوبی کرد. مانند شخصی که وقتی از او درخواست پولی میکنید، به شما قرض میدهد اما منت بر سرتان میگذارد، به طوری که شما رنجیده می شوید و با خود میگویید دیگر از این فرد پولی قرض نمیگیرم.
این شخص خوبی میکند و به شما قرض میدهد، اما متاسفانه بلدِ کار نیست تا شما را رنجیده خاطر نکند.
- دسته دوم
انسان هایی که خوب هستند و خوب هم خوبی میکنند. طوری که هر کسی خوبی این افراد را ببیند، به حال خوشی می رسد. در هر دین و آیینی که باشد.
داستانی در این راستا بیان میکنیم که خواندنش خالی از لطف نیست:
شیخ مرتضی زاهد، از افراد برجسته تهران بودند. حضرت امام نقل میکنند که روزی شخصی برای دزدی به خانه این شیخ بزرگوار وارد میشود. این دزد قالیچه ای که در خانه بود را بر میدارد و هنگام خروج از خانه، شیخ وارد میشود.
شیخ مرتضی زاهد با دیدن دزد، با رویی گشاده و مهربان به ایشان سلام میکند و پس از استقبال از او، شخص دزد را به خانه و صرف چای دعوت میکند.
پس از پذیرایی فراوان، جوان با شرمندگی، از ایشان اجازه خروج را گرفتند. هنگام خروج، شیخ مرتضی زاهد، قالیچه را به ایشان دادند و گفتند این هدیه است؛ و هنگام خداحافظی به جوان عرض کردند:
پاک زندگی کن!
این جوان از فردای آن روز، یکی از شاگردان و مریدان شیخ مرتضی زاهد شد.
بنابراین وقتی شخصی، خوبیِ خود را به نحو درستی اجرا کند، نتیجه های گران قدری به دنبال خواهد داشت.
- دسته سوم
افرادی که بد معمولی هستند. مانند کسانی که برای دزدی به خانه کسی می روند
- اما دسته ی چهارم
افرادی که بد هستند و در بد بودشان، دست پیش را از همه گرفتند. به تعبیر قرآن، الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ ( سوره رم، آیه 10 ).
چنان بد، بدی میکنند که اگر کسی بدی این افراد را ببیند، از این دسته اشخاص متنفر می شود.
کسانی مثل زبیر که یک زمانی فرد خوبی در زندگیشان بودند، وقتی سقوط می کنند، به دسته ی چهارم تبدیل می شوند و هیچ چیزی جلودارشان نخواهد بود.
چکار کنیم تا سقوط نکنیم؟
چه بکنیم که در فتنه ها نلغزیم و سقوط نکنیم؟ به خصوص فتنه هایی که در زمانمان است و می بینیم، و ممکن است در یک شب دین و ایمان را از دست بدهیم.
در دروایت داریم که شخص شب دیندار است و وقتی صبح می شود، دینش را از دست میدهد. صبح دین دار است و شب دینش را از دست داده!
سرعت سقوط در آخر الزمان زیاد میشود.چون عوامل لغزش زیاد می شود.
آقای آیت الله مرعشی نجفی در کلاس میفرمود: آقایان! من صبح که از خانه بیرون می آیم، خدا را به چهارده معصوم قسم می دهم که ظهر دیندار برگردم.
که این مهر تاییدی است بر اینکه سرعت سقوط زیاد میشود.
ماها که مصون تر از زبیر نیستیم، کسی ضمانت نامه به ما نداده که تو سقوط نمیکنی!
چه رزق جامعی استفاده بکنیم که تمام وجودمون رشد کند؟ عقلمان، فکرمان، دلمان، احساساتمان.
جسم ما احتیاج به همه مواد غذایی لازم دارد. اگر به بدن فقط یک نوع غذا بدهید، هر چقدر هم آن غذا خوشمزه باشد، بدن کم می آورد. چون فقط یه نوع ماده غذایی به بدن میرسد. چون رزق جامع نیست.
رزق جامع برای روح انسان مانند بدن چیست؟
نماز؟ روزه؟ خدمت به خلق؟ حج؟ جهاد؟ اشک؟ توسل؟
همه این موارد خوب است اما رزق جامع نیست!
تمام این موارد خوب هستند و راه های فرعی می باشند که ما را به یک صراط مستقیم می رساند.
اما این صراط و رزق جامعی که تمام وجود را بارور می کند، به تعبیر قرآن: وَأَنِ ٱعبُدُونِي، هَٰذَا صِرَٰط مُّستقِيم.
صراط عبودیت است نه عبادت!
اگر اعمال ما، ما را به عبودیت رساند و بنده شدیم، خوشا به حالمان. و الا اگر نماز، روزه و امثال اینها، انسان را عابد کرد ولی عبد نکرد.
خیلی از افراد ممکنه عابد باشند، اما عبد نباشند. شیطان عابد خوبی بود، یک سجده اش 4 هزار سال طول میکشید. لذا خدا که امتحانش کرد، در مقابل خدا ایستاد و سجده نکرد.
اگر انسان بنده باشد، بندگی یعنی این که در هر زمان ببینید وظیفه تان چیست و چشم بگویید. البته این کار گفتنش ساده است اما عمل به آن بسیار مشکل است.
در هر زمان، یک موقع وظیفه این است که نماز بخوانی، یه موقع وظیفه است که نماز نخوانی! برای مثال اول وقت نماز است و مادر پیر به کمک شما نیاز دارد و کاری فوری دارد، الان نماز اول وقت جایز نیست و مهمتر از آن رسیدگی به امور مادر است.
حالا در این زمان اگر کسی بخواهد خشک مقدسی کند و نماز بخواند، این بندگی نیست، این عبادت هست، ولی عبودیت نیست.
یک موقعی خدا میخواهد روزه بگیریم و یک موقعی نگیریم، یک زمان جنگ کنیم و زمان دیگر صلح کنیم. باید ببینیم در آن زمان وظیفه مان چیست و آن کار را انجام دهیم .
خوشا به حال آن کسانی که تمرین بندگی کردند
حواسمان باشد، آن چیزی که مانع بندگی ما میشود تعلقات ماست.
گاهی موقع ها یک تعلق، آدم را زمین گیر میکند.
مانند ماشینی که برای حرکت نیاز دارد تمامی بخش هایش سالم باشد و اشکال و اختلال در یک بخش، باعث ایستادن و عدم حرکت ماشین میشود.
امید روشن هستم، از سال 96 پا به عرصه سایت گذاشتم. من یکی از علاقمندانِ حوزه سئو هستم و تلاش میکنم با علم سئو مطالب آموزشی بیشتری را در بستر وب منتشر کنم.
امید روشن هستم، از سال 96 پا به عرصه سایت گذاشتم. من یکی از علاقمندانِ حوزه سئو هستم و تلاش میکنم با علم سئو مطالب آموزشی بیشتری را در بستر وب منتشر کنم.
دیدگاهتان را بنویسید